کوزه عسل


افکار من

اینها که می نویسم فکر باور منه

sharethis آیکون های اشتراک گذاری مطلب

 در زمان ملانصرالدین یکی از قضات بدون گرفتن رشوه کار کسی را انجام نمی داد و مرتب به خاطر پول، حق و ناحق میکرد.

از قضا روزی کار ملا به این قاضی افتاد و خواست که سندی را برایش تصدیق کند. امّا هرچه رفت و آمد نتیجه ای نگرفت تا اینکه یک روز ظرف عسلی برداشت و خدمت قاضی رفت و قاضی چون چشمش به هدیه افتاد سند را تصدیق کرد و به دست ملا سپرد.

صبح روز بعد وقتی قاضی خواست صبحانه نان و عسل با کره بخورد دید سر کوزه دوبند انگشت عسل است و باقی خاک است.

قاضی از گول خوردن خود عصبانی شد و نوکرش را به منزل ملا فرستاد و گفت هر جور که شده سند را پس بگیر.

ملا وقتی نوکر قاضی را دید پرسید موضوع  چیست؟

نوکر قاضی گفت: گویا در سند اشتباهی شده، حضرت قاضی فرمودند که آن را پس دهید تا اصلاح شود.

ملا گفت: خدمت قاضی سلام رسانده و عرض کنید، اگر اشتباهی شده در کوزه عسل است نه در سند.



محکوم کردن توهین به پیامبر

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:حکایت,ملا نصرالدین,قاضی,روشوه,عسل,سند,حق و ناحق,ساعت 12:48 توسط وحید| |


Power By: LoxBlog.Com